Sonntag, 15. März 2009

عشق هرگز نمی میرد

تقدیم به متحصنین و به دلدادگان آزادی در ژنو در برابر مقر سازمان ملل
عشق هرگز نمی میرد

باید باشی،
جایی که رنج
برای آزادی هست
باید باشی،
جایی که تو را
برای دفاع ازآزادی،
تو را
برای دفاع از شرافت انسانی
صدا می کنند
باید باشی!

جایی که از تو برای آزادی
کمک می خواهند و
از تو
برای نجات
یاری می طلبند!

ای کسانی که از صبح زود در میدان ناسیون در ژنو نشسته اید. شما نه خوابید و نه نیمه بیدار که شما کامل هشیار و بیدارید. برخی از شما حتی صبح امروز از سفر رسیده اید و با خود فکر می کنید که خسته و خواب آلودید اما نه! شما بیدار و هشیاران تاریخ ایران هستید.
چه کس هشیارتر از آنکس است که از دستاوردهای تاریخی یک ملت برای آزادی و در برابر دیکتاتوری دفاع میکند.
چه کس بهتر و بیشتر از شما می تواند زیبایی انسانی را بشناسد و عطر و بوی آزادی را ببوید که سر از پا نشناخته، خود را به اینجا رسانده اید. برخی از شما چندین بار سفر کرده اید. برای انجام کار و مسؤلیت هایتان به کشورهای دور، انگلیس یا آلمان یا نروژ و حتی کانادا می روید و دوباره چون کبوتران جًلد و عاشق به اینجا باز می گردید تا معنای کلمات آزادی و مقاومت را زنده نگه دارید. تا جان خود را ازعطر و بوی تازه ای آکنده کنید و تا از هویت سیاسی خود و از دستاوردهای تاریخی مقاومت علیه دیکتاتوری آخوندی دفاع کنید. دیر یا زود آینده از آن شما خواهد شد.
اما امروز هم روزی فرخنده برای شماست.
گل خورشید برای شما می شکفد. هوا از عطر بال فرشتگان برای شما خوشبو گردیده و زمین برای گام های شما گسترده شده. امروز تمامی گلها با شما سخن می گویند. اگر بدانید و اگر باور کنید که روح در شما و خدا در شما و سرور و شادمانی آفرینش نهفته در شما است.
سی سال از مبارزه و راه بیابانی آن می گذرد. پاهای بسیاری از شما خسته و سنگین و بیمارگشته و توان راه رفتن، حتی در این میدان کوچک را ندارند.
صبح سرد پاییزی درهای صبحگاهی خود را به روی شما می گشاید. همه ساکت اما مصمم به روی صندلی های خود نشسته اید. ساکت هستید اما همه جا پیام شما به گوش می رسد. پیام شما به گوش دوست و حتی به گوش دشمن می رسد.
ای رژیم آخوندی و ای دلخوش کنندگان به او که به راه خیانت رفتید؛ ای کسانی که به دلیل تنفر و کینه و نفرت، شعله آتش به خرمن هستی خود و ملتی افکنده اید. بدانید که عشق هرگز نمی میرد.
ای کسانی که آینده را با رفتن به دامن رژیم از دست داده اید، ای کسانی که چشمانتان را نفرت کور کرده است، بدانید که عشق به آزادی و آزادگان هرگز نمی میرد.
 ای کسانی جهنمی نو از نفرت و کینه و جنگ برافروختید، بدانید که تنها در مسیر عشق به صلح و آزادی است که انسان دریک رشد با معنی، فراتر از تنفر و کینه و نابودی و شکست و مرگ، در مسیری بی پایان برای دفاع از انسان و کرامت انسانی و عشق که همان نام خداست قرار می گیرد.
 بی مناسبت نمی بینم که در اینجا به یک مورد فراموش نشدنی از تغییرمسیر و راه و روشی برخی ازاین افراد اشاره کنم. یکی از دوستانی که در تحصن حضور داشت و سابقا در همسایگی آقای دروغگو(یکی ازکسانی که به دامن رژیم رفتند!) زندگی میکرده، چنین می گفت: «آقای دروغگو به دامن رژیم و وزارت اطلاعاتش افتاد و بعد هم به ایران رفت و دربازگشت برای ما تعریف میکرد که وزارت اطلاعات او را به مهمانی هایی دعوت کرده بود که چنان با شکوه بودند که حتی صدر اعظم آلمان هم آن را به خواب نمی بیند و شراب (درکشوری که مردم بدبخت به خاطر یک گیلاس 70 ضربه شلاق می خورند) در مهمانی با عظمت وزارت اطلاعات در قدح ریخته شده بود و مأموران شکنجه رژیم هم مزاحم شراب نوشیدن کسی نبودند. و ایشان هم شراب خیانت را نه با جام که با قدح سر کشیده و از ایران برگشتند و واقع بین شده و تحت تأثیر ثبات و ثروت و اقتدار( بخور بخور و بچاپ بچاپ) نظام آخوندی که صدراعظم آلمان هم آن را به خواب نمی بیند، در مسیر خیانت و آویختن به دامن وزارت اطلاعات بیکار ننشستند و تلاش کردند. همسر همین" آقا" هم تعریف می کرد که با خانواده های مأموران وزارت اطلاعات همکاری دارد و به عنوان مترجم همراه زنان حزب اللهی وزارت اطلاعات که برای خوش گذرانی به فرنگ می آیند، به خرید لباس و… می رود و آنان خرید های خود را فقط از بوتیک های خارجی می کنند و حتی به فروشگاه های بزرگ و معروف آلمان پا نمی گذارند. [ پاهایی را که برای نمازخواندن 60 بار آب می کشند اما در راه حرام و کار حرام که خرج کردن ثروت مردم ایران است، نجس نمی شود! ] و مٌدهای فروشگاه ها را قبول ندارند و فقط از بوتیک های معروف خرید می کنند و پول خرج کردن برایشان هیچ مسأله ای نبود! [ در حالی پول خرج کردن برای آنان هیچ مساله ای نبود و نیست که برای مردم و خانواده های ایرانی چنان پول مساله است که بخش عظیمی از کودکان آنها، در خیابان ها گدایی می کنند و گدایی یک شغل شده است.] این نمونه ای است از کسانی که روزی در برابر رژیم ایستادند و بعد در مسیر خیانت نه فقط در حق یک سازمان یا... بلکه با خلق ایران، اینگونه خیانتکار شدند. راه او و امثال او، راه تنفر و کینه و دشمنی با مخالفان رژیم و حمایت از توطیه های وزارت اطلاعات بود و در نقطه مقابل آنان، کسانی که 49 روز است در تحصن نشسته اند، انگیزه آنان عشق به آزادی و درک مقام و موقعیت تاریخی مبارزان راه آزادی است. هر چه خیانتکاران شعله های تنفر و دشمنی و کینه و توطیه را افروخته تر کنند، به همان میزان باران عشق و محبت در بین آزادگان شدت گرفته و سیل عشق آنان، شعله های جهنمی نفرت را، آسیب پذیرتر و فنا شدنی و خاموش شدنی تر میکند، این عشق و اصالت آن، رمز سعادت در میان عاشقان آزادی است، به مثالی از صحنه مقاومت در تحصن گوش کنید:رفیق عباس= چریک فدایی، یکماه است که در تحصن و دوشادوش مجاهدان کار می کند. هر روز کارگر صبحانه و هر روز کارگار آسایشگاه است و هر روز در میدان ناسیون در برابر مقر ملل متحد با آلبومی در دستان لرزانش که به دلیل سکته مغزی در زندان خمینی( سال 60) به یادگار مانده است، امضا جمع می کند و پول برای مقاومت در می آورد. زیرا روحی وفادار به آرمان حق طلبانهٍ فدایی برای احقاق حقوق مردم ایران دارد و از آنان که بر سر جنگ قدرت( مثل فرخ نگهدار و..) به شاخه ها و شعبه ها تقسیم شدند، حتی از چنین سیاست و سیاسیونی بیزار است و اینگونه هنوز فداییان پاک با مجاهدین یک خانواده هستند. مقایسه کنید. روش و مقام و مسیر انسانی او را با خاینان جدا شده را که از چپ و راست به دامن وزارت اطلاعات رفتند و در قدح عافیت با رژیم شراب خوردند. کسانی که قلبهایشان با مٌهر نفرت سنگ شده است و فهم آنها از اندیشه های خصمانه و کینه توزانه و قدرت طلبانه، به دیگ جوشان جهنمی بدل شده است که آرام و قرار ندارد. در حفظ جانورٍ قدرت آخوندی، توطیه های نو علیه مجاهدان اشرف می کنند و سرانجام نیز راه به جایی نمی برند.
اما باز در برابر آنان بی شماری از اکناف عالم آمده بودند تا علیه رژیم و دوباره در کنار هم و در کنار ایرانیان آزاده، چون گل های سرسخت زمستانی یکبار دیگر بشکفند.آری ای دوستان، ای آزادگان، عشق پاک و راستین در سینه ها برای ایران و برای آزادی، هرگز نمی میرد و تنها ایمان واعتماد و پرتو عشق قادر است از آحاد یک ملت، روحٍ یک خلق نامیرا را بسازد!
ملیحه رهبری
12، اٌکتبر، 2008


Keine Kommentare: