Dienstag, 16. März 2010

در برابر اوین 7

شب اشک ها و لبخندها 7
در برابر اوین
قسمت هفتم
نزدیک به دوهفته ازتجمعات موفق شبانه ما دربرابر زندان اوین می گذرد وهرشب تعدادی اززندانیان وعزیزان مردم نجات یافته وآزاد شده اند. به سینا می گویم:« کار دنیا چنان برعکس شده است که روز روشن برما تیره وتارشده است ورسیدن شب سرد وسیاه زمستانی درجلوی زندان، موجب امید وروشنایی دردل ما شده است!» سینا پاسخ می دهد:« حکومت آخوندی یعنی همین! جای شب و روز درآن عوض می شود. هرروز دارند، چهل، پنجاه نفر را دستگیر می کنند تا روزگارشان را سیاه کنند و هرشب هزارنفر باید پشت در زندانی جمع شوند تا چند نفر را آزاد کنند وشما هم احساس پیروزی می کنید!»ـ
با لحن محکمی به او می گویم :« بله! نمی دانی دیشب وقتی خانم راد، از زندان آزاد شد، یکدفعه جلوی زندان چه خبرشد و مادران عزادارو مردم چه استقبالی از او کردند! همه شعار می دادند:" درود بر تو حامی قهرمان!" خانم راد از خوشحالی گریه می کرد.ازمردم تشکر کرد وگفت:« خدا را شکر! بعد ازتحمل چهل روزانفرادی، دیدن چنین جمعیتی در این ساعت شب دراین سرمای هوا درپشت درزندان مثل یک معجزه است که تصورش را هم نمی کردم. درود برشما! این همبستگی، تاریخی است!» صدای کف زدن وسوت زدن و فریادهای شادی مردم خاموش نمی شد. یک جشن واقعی بود و ما خیلی خوشحال بودیم. آزاد شدن او خواسته متحصنین و یک پیروزی بود. خلاصه شب های این زمستان با اشک ها ولبخندهایش فراموشی ناپذیرو تاریخی اند ویک روزی درسینه تاریخ ثبت خواهند شد!»ـ
سینا با کنایه از من می پرسد:« برنامه تاریخی امروزت چیه؟» به او می گویم:« دیروزخانواده هایی که ملاقات کرده بودند، خبرآوردند که تعدادی ازدستگیرشده ها را به دادگاه انقلاب برده اند تا محاکمه کنند. قرار گذاشتیم که امروزجلوی دادگاه انقلاب جمع شویم وخواهان آزادی فوری وبی قید و شرط دستگیرشده ها باشیم.الآن چند ماه است که بعضی ها هیچ خبری ازبچه هایشان ندارند وسرگردان ومضطرب از دادگاه انقلاب به دادستانی و ازآنجا به اوین حواله داده می شوند و به دروغ به آنها می گویند که هنوز پرونده تشکیل نشده است ودردست بررسی است. دیشب جلوی زندان یک لیست جدید دویست و سی نفره ازاسامی دستگیرشده های عاشورا را پخش کردند وازمردم خواستند که برای آزادی فوری وبدون قید وشرط آنها اقدام کنیم. اسامی ومکان دستگیری ومحل زندانشان را هم قید کرده بودند. بیشترآنها در بند 240 و 350 اوین یا در زندان گوهردشت هستند. همین لیست را ما امروز به دادگاه انقلاب خواهیم داد تا ببینند که ازپا درنیامده ایم وخانواده ها ایستاده اند تا عزیزانشان را نجات دهند!ـ
یک عده دیگری ازخانواده ها هم امروز به دادستانی واحد امورزندانها می روند تا از شرایط غیرانسانی زندان اوین وگوهردشت شکایت کنند. یکی از جوانان زندانی در زندان گوهردشت به اسم حمید رضا اسدی در زندان خودکشی کرده و جان سپرده. معلوم نیست که در سالن 12 معروف به سالن جوانان در بند چهار( 4 )زندان گوهردشت چه وضعیتی بوده که او چند بار به رئیس بند و معاون زندان(محمود مغنیان و علی محمدی) مراجعه کرده و خواستار رسیدگی شده بود. اما به جای رسیدگی کردن، تهدیدش می کنند که او رامی اندازند به بند معتادها و کلی هم به اوفحش های رکیک میدهند وجوان نازنین بعداز پنج روز تحمل این شرایط غیرانسانی سرانجام خودکشی می کند! شوک آور است!ـ عمدا شرایط زندان را برای زندانی غیرقابل تحمل می کنند. وضع خوارک ووسایل گرمایی وتهویه وسرویس زندانیان سیاسی و.. خیلی بد است و زندانی ها دچاربیماری یاعفونت های مختلف شده اند... خانواده ها می خواهند به این شرایط غیرانسانی اعتراض کنند.»
سینا میگوید:« درزندان وضعیتی ایجاد می کنند که زندانی حتی اگرآزاد هم بشود اما جان سالم به در نبرد و تا آخرعمرش دچار بیماری جسمی یا روحی بشود ودیگرکاری به کارسیاست یا آزادی ودموکراسی نداشته باشد!» می گویم:« کورخوانده اند! این جوانانی که شب ها از زندان آزاد می شوند، آن پسربچه های سابق نیستند وبا آنکه کتک خورده اند وشکنجه شده اند وحتی به بیماری مبتلا شده اند اما قهرمانانی شده اند که تا پیروزی ادامه خواهند داد. تاریخ ورق خورده است! گذشت زمانی که مردم را خفه می کردند. 22 بهمن دوباره مردم به خیابان می ریزند وفریاد می زنند!» سینا با تأثرمی گوید:«کاش اینطور بود اما گاه آدم مأیوس می شود. جریان دادگاه آن زندانی ها را شنیدی!» می پرسم:«کدام شان؟ دادگاه روز یکشنبه را می گویی که چهارخانم زندانی به اتهام محاربه محاکمه شدند؟»ـ
سینا اظهار بی اطلاعی می کند وبا تعجب میپرسد:«چهار خانم !؟» می گویم:« بله! خیلی دردناکه! هرچهار خانم را شکنجه کرده بودند، حتی ناخن های یکی ازآنها کشیده بودند واعترافات دروغ هم ازآنها گرفته بودند بعدهم دردادگاه آنها را محارب خواندند که مجازاتش اعدام است. اما هرچهارخانم با شجاعت تمام در دادگاه ازخودشان دفاع کردند وگفتند که در زیرشکنجه این اعترافات ازآنها گرفته شده وتمام اتهامات را رد کردند. اما قاضی بی ناموس(مقیسه ای) ازبازجوها دفاع کرد وبه متهم گفت" ناخن هایت را خودت کشیده ای!" نهایت بی شرمی را می بینی؟خانواده ها راهم به دادگاه راه نداد. حتی دستورداد که آنها را ازراهرودادگاه هم بیرونشان کنند. به وکلای زندانیها توهین کرد. رفتارش چنان تحقیرآمیز بود که نشان میداد خودش یک شکنجه گراست. شایع شده که به جای دادگاه مثل سال 67 دارند کمیسیون مرگ تشکیل می دهند.لاریجانی هم مثل همان سال 67 رییس این کمیسیون است وخود این قاضی ها با بازجوها دربند 209 اوین مستقر شده اند وپرونده سازی می کنند تا زندانیان سیاسی را حکم اعدام بدهند.»ـ
سینا با عصبانیت می گوید:« شایعات نیست. بدبختانه واقعیت است. روز یکشنبه این چهارخانم محارب اعلام شدند وازدوشنبه هم دادگاه 14 جوان دیگربوده که عکس و فیلمشان را درتظاهرات عاشورا گرفته بودند.»ـ
شنیدن این خبر باعث نگرانی ام می شود ومیگویم:« نه! نشینده ام.» سینا مشت هایش را به هم می کوبد ومی گوید:« اگربچه خود ماهم زندان نبود، شاید مثل چند میلیون نفر دیگرچشمانمان را می بستیم و می رفتیم دنبال کارمان ومی گذاشیتم که یک عده قربانی بشوند وحتی به خبرش هم کاری نداشتیم اما پوست وگوشت وخون ما به این داستان پیوند خورده. خدا می داند که توی زندان این بازجوهای بیشرف با زندانی اسیر چه کارمی کنند وچه بلایی به سرشان می آورند که درکمترازیکماه همین چهارده نفرجوان فداکار را به چنان وضع خوار کننده ای کشانده بودند که اینها دردادگاه به جای دفاع از خودشان از نظام دفاع کرده بودند. طلب بخشش داشتند و دست آخرهم به اعدام محکوم شدند.» ـ
با وحشت به دهان سینا چشم دوخته ام. او ادامه میدهد:«دادگاه راعلنی کرده بودند تا بساطشان درمطبوعات رژیم هم انعکاس پیدا کند و رعب ووحشت ایجاد کنند.»ـ
می پرسم:« اتهاماتشان چه بود؟ مگرجزتظاهرات کاردیگری هم کرده بودند؟» می گوید:« نه اما چنان اتهاماتی برایشان جورکرده بودند و توی دادگاه هم به آنها تفهیم می کردند که متهم جایی برای دفاع از خودش نداشت. اتهاماتی مثل شركت در تجمعات به دنبال فراخوان رسانه‌هاي معاند(خارج کشور) و اجتماع و تباني براي ارتكاب به جرم عليه امنيت كشور، تحريك به آتش زدن اموال عمومي و شرکت در اغتشاشات و پرتاب كردن چوب به داخل سطل زباله که درحال آتش گرفتن بوده و دادن شعار مرگ برخامنه ای، و وجود فیلم و تصاویر متهمین... نماينده دادستان درباره یکی از آنها گفته بود : بر اساس محتويات پرونده با توجه به شركت فعال متهم به عنوان ليدر در اغتشاشات، ...تقاضاي مجازات براي متهم دارم
خنده دار وگریه دار جواب متهم بود. قاضی دادگاه که صلواتی شکنجه گر است ازمتهم می پرسد: آيا شما كه هدايت شعارها را برعهده داشتيد، از جايي رهبري مي‌شديد؟ متهم گفت: من به دليل اين‌كه قد بلند بودم يكي، دو نفر شعارها را به من مي‌گفتند و من آنها را بلند اعلام مي‌كردم و نمي‌دانم كه اين شعارها خودجوش بود يا رهبري مي‌شد.ـ
برای یک دانشجوی جوان که ازشهر دامغان به تهران آمده و در روز عاشورا شعار مرگ برخامنه ای داده بود؛ اتهاماتی مثل اجتماع و تباني به قصد جرايم عليه امنيت كشور، فعاليت تبليغي عليه نظام جمهوري اسلامي با شركت مستمر در اكثر تجمعات غيرقانوني و اغتشاشات پس از انتخابات به خصوص عاشورا و شعار دادن عليه نظام اسلامي، توهين به مقام معظم رهبري و استفاده از تجهيزات دريافت از ماهواره و... سنگین ترین اتهامش پرتاب سنگ یعنی به کارگیری سلاح سردعلیه مأموران انتظامی بودکه برای او تقاضای اعدام شده بود. دردادگاه قاضي صلواتي از او پرسيد: عكس شما را درحالي كه درآشوب عاشورا سنگ پراني مي‌كرديد وجود دارد قبول داريد؟ صراحتا بگوييد انگيزه‌تان از اين حضور و سنگ پراني چه بود؟ آن دانشچو گفت:« وقتي كه سنگ مي‌زدم احساس آرامش مي‌كردم اما در آنجا كسي زخمي نشده است.»ـ
این قاضی که یک دانشجو را به خاطر پرتاب سنگ محکوم به اعدام می کند، چرا بسیجی ها یا مأموران انتظامی را به خاطر پرتاب گلوله به مردم محاکمه نمی کند. باز هم خنده دار وگریه دار جواب وکیل این دانشجو بود که گفت: اكثر علما، سنگ را جزو اسلحه سرد به حساب نمي‌آورند و امام خميني (ره) نيز چوب و سنگ را به عنوان اسلحه محسوب نفرموده‌اند. به همين دليل اتهام محاربه و افساد في‌الارض متوجه موكلم نيست و تقاضاي برائت او را دارم
سینا سکوت می کند و با وجود خطری که سیگار برای قلبش دارد اما سیکاری آتش میزند. و من دچار شوک شده ام. زیر پایم چنان خالی است که گویی بر لبه پرتگاهی ایستاده ام. میزان تحقیر و به ذلت کشیدن وبدبختی یک ملت هم حدی دارد!خوشا به سعادت آنان که رفتند؛ فرار کردند یا کشته شدند یا حتی مردند و دیگر زنده نیستند. نمی توانم خشم خود را خفه کنم و می گویم:« درکجای دنیا، به خاطر شرکت در تظاهرات و یا انداختن چوب در سطل زباله مشتعل یا به دلیل داشتن قد بلند در تظاهرات، فردی را به رهبری اعتشاشات محکوم و تقاضای اعدام برای متهم می کنند؟!» سینا می گوید:« اعدام شدن نقطه اوج قهرمانی و نهایت افتخار برای این جوانان است.کسانی که به تظاهرات می آیند، می دانند که ممکن است، شهید شوند اما این شیاطین بساطی از قبل چیده اند که این برگ را از دست آنها درآورده اند. کاری کرده اند که متهمین خودشان را در دادگاه به خفت وخواری کشیدند. زانو زدند و از نظام دفاع کردند تا اعدام نشوند. گوش کن اینجا را!ـ
سینا بلند شد و مطالبی را که چاپ کرده بود، با خود آورد و متن را برای من خواند:ـ
قاضي صلواتي متهم پرونده اول(دانشجوی اهل دامغان) را به منظور اخذ آخرين دفاع فرا خواند كه وي در بيان آخرين دفاع گفت: گفت من مختار در تصميم گيري بوده‌ام. دو اشتباه بزرگ كردم كه اولي مسبب دومي بود. اولين اشتباهم اين بود كه درباره‌ي منابع خبري و گروه‌ها تحقيق كامل و جامع نكردم، ما را به بيراهه كشاندند و دومين اشتباهم اين بود كه هرچند مي‌گفتم خط امام، اما يك جمله امام (ره) را فراموش كرده بودم كه بازجويم به يادم آورد كه امام (ره) فرمودند پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا به مملكتتان آسيبي نرسد.من وقتي در زندان بودم در تلويزيون ديدم كه سران بزرگ اصلاحات در اين دادگاه ايستاده‌اند. از مقام معظم رهبري عذرخواهي مي‌كنم و از دادگاه طلب عفو و بخشش دارم.
متهم پرونده دوم در آخرين دفاع خطاب به قاضي عنوان كرد: در جلسه پيش گفتيد بالاتر از قاضي هيچ كس جز خدا نيست و خداوند ارحم الراحمين است. پس شما هم با من مهربان باشيد و من جز تقاضاي بخشش چيز ديگري نمي‌ توانم بگويم. ـ
متهم پرونده سوم در آخرين دفاع از خود در دادگاه انقلاب گفت: دفاعي ندارم جز اين‌كه اشتباه كردم، شرمنده ملت هستم و احساس مي‌كنم عروسك خيمه شب بازي ...(رادیو و تلویزیون های خارج کشور) شدم و از مقام معظم رهبري مي‌خواهم به خاطر توهين‌هايي كه كردم مرا ببخشد..»ـ
نفس درسینه ام گره خورده است. درحال خفه شدن هستم. انگار که خودم از هستی ساقط شده باشم. زندگی حداقل چهاره جوان را با نهایت پستی اینگونه خراب کرده اند تا خودشان درکاخ های ولایت مافیایی برکرسی های قدرت وثروت و مقام تکیه زنند. ای تف بر اینهمه فریبکاری به نام عدالت اسلامی!آ
سینا کاغذها را به روی میز می ریزد و با خشم می گوید:« نگاه کن! ببین ما کجا ایستاده ایم1 و در برابر چه رژیمی قرار داریم! جوان های ما مجبور به ایستادن درچه دادگاه هایی هستند و در برابر چه کسانی باید زانو بزنند و چگونه قربانی می شوند! آیا کسی راه حلی برای این قربانیان انسانی دارد؟ چه کسی به آنها فکر می کند؟ هزاران در زندان هستند. در سلول های انفرادی ایستاده اند و تا مرگ یا جنون یا خودکشی یک قدم بیشتر فاصله تدارند. خانواده های بسیاری نان آور خود را از دست داده اند، رنج های آنها مساله چه کسی است؟ صدها جوان فرار کرده و در ترکیه با فقر وبدبختی و سرمای زمستان و مشکلات پناهندگی یا خطر برگرداندن به ایران، رو به رو هستند. مانده اند که چه خاکی بر سر خود بریزند! چه کسی به فریادشان رسیده؟ کدام حجت ابن الحسن!؟ چرا باید یک عده قربانی بشوند و بقیه کمکی نمی کنند. اگر قرار است کاری انجام بگیرد؛ همه با هم و دوشا دوش هم! چرا بچه های مردم وسط گود و بقیه اطراف گود هستند. بقیه که به این جوانان می گویند" لنگش کن! چرا چشمشان را بر این دادگاه می بندند. چه راه حلی دارند که این دادگاه ها تکرار نشود و قهرمانان اینگونه به ذلیل شدگان تنزل نیابند. بقیه در کجا ایستاده اند!؟ آیا نجات جان این انسان ها مساله شان است؟ اگر مساله شان است چه راه حلی یافته اند که موجب نجات جان یا توقف شکنجه ها شده باشد! آیا در رادیو وتلویزیون هایشان همانگونه که می خواهند مردم در تظاهرات 22 شرکت کنند و به وظیفه خود عمل کنند و کشته یا دستگیر بشوند، همانگونه نیز از مردم خواسته اند تا به یاری خانواده ها در قبرستان ها یا در پشت در زندان یا دادگاه ها بشتابند و رژیم را مستاصل کنند تا بچه های مردم آزاد شوند یا....چه کرده اند؟ آیا نمایندگانی از اینان در شب سرد زمستان به پشت در زندان آمده اند و مردم را یاری کرده اند؟ کجا هستند؟... یا آنهایی که چندین قاره جغرافیایی با ملت فاصله دارند ومساله شان اساسا سیاسی است و هدفشان تغییر قدرت جهنمی رزیم است؟ چرا با خودشان تعارف دارند! این رژیم سی سال است که یک بن بست تاریخی است! راه حل قربانی انسان ها برای شکستن این بن بست از جیب محروم ترین ولی شریف ترین خانواده ها آیا در این سی سال یا در این هشت ماه نتیجه داده است! اگر نتبیحه داده است! کی وکجا بوده و چرا هنوز این رژیم برسرکار است و به همان شیوه های قرون وسطایی ادامه می دهد؟! اگر قربانی کردن خوب است، چرا خودشان در صف اول حضور ندارند؟ چرا از کیسه ملت بدبختی که زیر خط فقر زندگی می کند! چرا فکر می کنند ماشاءالله در ایران چند میلیون جوان هست، چه اهمیتی دارد، چند هزار تا کشته بشوند تا حق و حقیقت روشن شود. حق وحقیقت برای بچه دوساله هم در این مملکت روشن است! آقایان پاسخی برای سرکوبگری وزارت اطلاعات و پاره کردن تور مافیایی ولی فقیه از افغانستان تا غزه و لبنان و یمن پیدا کنید تا حداقل این خون هاو قربانی های انسانی به نتیجه ای برسند. چرا قربانی از کیسه من؟... چرا من باید از نگرانی برای شرف و آبرویم و از فکر تجاوز به فرزندم سکته کنم و چرا هشت ماه است که تو و دیگر مادران باید از سر صبح به میدان جنگ با آدمخواران مستقر در اوین بروید و هشت ماه است که آواره هستید و صبحانه و ناهار و شام را پشت در زندان اوین می خورید، حتی افطار ماه رمضان را؛ و فردا سفر ه هفت سین را هم باید پشت در زندان بچینید! کجا هستند بقیه در بین شما یا در کنار قلب های شکسته شما یا در حمایت از زندانیان...؟ کجا هستند کسانی که شاید فردا در مناصب قدرت جدید خواهند نشست. در کجا حضور دارند؟ چرا ما را با آدمخواران تنها گذاشته اند؟ من یک پدرم و از صبح که بیدار می شوم ، زندان و سلول انفرادی فرزندم و بقیه جوانانی که حتی امکان رفتن به یک مستراح را ندارد و در صف توالت ایستاده اند، در پیش چشمان من است. انصاف شما کجاست؟ جوانان ما کجا ایستاده اند و شما در کجا ایستاده اید؟.سهم ملت از قیام این بود و چقدر از این سهم به شما رسیده .»ـ
فریاد می زنم:« سینا بس کن! دوباره سکته می کنی! درست می شود. ما خدا را داریم. باور کن! سهیل خودش به من گفت که افتخار می کند که برای آزادی مبارزه کرده و به من گفت که از اعدام نمی ترسد!. چرا مأیوسی. مبارزه مایه افتخار هر ملتی است. ما باید بعد از انتخابات اعتراض می کردیم. کردیم وهمه با هم بودیم!!»ـ
سینا از شدت اندوه شروع می کند به گریه کردن و می گوید:« صفورا ! ما تنها هستیم. در برابر این دیوهای آدمخوار ما تنها هستیم و این مرا رنج می دهد! ما تنها هستیم. ما هستیم که رنج می بریم و بقیه حرف می زنند. یک عمر است که حرف های بزرگی می زنند که من یک کلمه اش را هم نمی فهمم. این رژیم به حرف های رییس جمهور آمریکا هم اهمیتی نمی دهد چه رسد به حرف های بقیه...! ما ملت یک مشت احمق نیستیم و فرق بین حرف و راه حل عملی و ممکن را می فهمیم! راه حل اگر درست و عملی و نجات بخش برای ملت بود، آیا نتیجه اش این بود! حداقل من نمی فهمم! آیا تو می فهمی؟
ادامه دارد...
اسفند ماه 1388 برابر با ماه مارس 2010
منابع خبری:
گزارشگران حقوق بشر و دمکراسی در ایران
در 15بهمن 1388 برابر با 07 فوریه 2010
و
به گزارش خبرنگار حقوقي ايسنا، دادگاه ‌‌١٤ متهم حوادث روز عاشورا/ در تاريخ 14 بهمن 88 ـ.

Keine Kommentare: