Donnerstag, 8. April 2010

در برابر اوین 9

نوشته: ملیحه رهبری
شب اشک ها و لبخندها(9)ـ
در برابر اوین
قسمت نهم
با تمام سختی های روزگار اما زمان به سرعت برق و باد می گذرد. 22 بهمن هم آمد وگذشت. قبل از22 بهمن دستگیری و بگیرو ببنددغوغا می کرد. حتی مادران را هم دستگیر کردند. اخباردستگیری ها هولناک بودند. نیمه شب یا کله سحربه یک منزل کوچک یا به یک آپارتمان دواتاقه چنان حمله می کردند که گویی می خواهند یک پادگان نظامی دشمن را خلع سلاح کنند. هدفشان ایجاد رعب و وحشت بود. دریک چنین روزهایی، بیرون آمدن آدم از خانه با خودش بود وبرگشتنش با خدا. یکی از دوستان در برابر زندان به شوخی میگفت:« دو ملایکه عذاب دردو سوی شانه مان کم بودند، قدرت خدا، یک حکومت عذاب هم برآن اضافه شده است.» اگرچه به شوخی او خندیدیم اما واقعیتی است؛ واقعیتی تلخ! با تمام این احوالات ما روحیه خود را درپشت دیوار اوین به خوبی حفظ کرده ایم.ـ
قبل از22 بهمن، درهمه جا تهدید محاصره شدن ناگهانی وربوده شدن آدم وجود داشت. می خواستند ترس و وحشت بزرگی به راه بیاندازند. فکرش را بکنید، یک دانشجو را درحالی در خیابان دستگیر کرده بودند که راهی بیمارستان برای بستری شدن وانجام عمل جراحی بوده. با این حال دستگیرش می کنند ومی برندش به اوین. باورنکردنی است اما پدر ومادر او(امین) جلوی زندان آمدند و با نگرانی اظهار می کردند که اگراوعمل نشود، می میرد. چرا وجود یک دانشجوی مخالف حتی در حال مرگ نیز قبل از22 بهمن برای دولت تقلبی ونظام ولی فقیه تا این حد تعیین کننده بود؟ شاید بتوان دریک کلام گفت؛ می خواستند ازراهپیمایی مردم در 22 بهمن جلوگیری کنند و از نتایج این راهپیمایی(اگر برگزار می شد.) در داخل وخارج می ترسیدند.ـ
قبل ار 22 بهمن درزندانها هم دست به اقدامات شدیدی زدند. در روز 22 بهمن به هیچکس ملاقات ندادند. تلفن ،ملاقات و حتی هواخواری درهوای آزاد را هم برای زندانیان قطع کرده بودند. درب کلیه بندها ،سالنها،سلولها و غیره را به روی زندانیان بسته بودند. در زندان گوهر دشت زندانی ها را بیشترازهمیشه اذیت و آزارکرده بودند. در نیمه های شب چند زندانی مقاوم را از سلول هایشان بیرون آورده و با پای برهنه مجبور به دویدن روی برف ها کرده بودند و تاصبح مانع از استراحت آنها شده بودند. چند زندانی مقاوم دیگر را به سلولهای انفرادی معروف به سگدونی بند 1 انداخته بودند. کلا دست به اقدامات شدید امنیتی از بکسو و آزار و اذیت زندانیان از سوی دیگر زده بودند، چون از درون وبیرون زندان هر دو می ترسیدند. خلاصه از انجام همه کارهایی که یک حکومت بی آبرو انجام میدهد تا ترس خود را از خشم مردم پنهان کند، دریغ نکرده بودند.ـ
روز 22 بهمن هم قدم به قدم خیابان ها را با استفاه از نیروهای انتظامی و لباس شخصی پر کرده بودند. ماشین آبپاش و زرهی نظامی آورده بودند و اجازه تجمع و راهپیمایی ندادند اما باز هم در همانروز نزدیک به هزار نفر را در تهران دستگیر کردند. روز بعد ماشاء الله جمعیت ما پشت در زندان خودش به شمار جمعیت یک تظاهرات رسیده بود.ـ
خانواده های دستگیر شده ها در همانشب22 بهمن جلوی بازداشتگاه وزرا و بازداشتگاه نیروی انتظامی در میدان انقلاب تجمع می کنند و خواستار آزادی بچه هایشان می شوند. یک سرهنگ به آنها می گوید که نزدیگ به 1000 نفر دستگیر شده اند و نمی توانیم به شما پاسخ دهیم. خانواده ها در پاسخ به این سرهنگ گفته بودند که تا بچه های ما آزاد نشوند از اینجا نخواهیم رفت. همانجا جناب سرهنگ دستور حمله به خانواده ها را صادر می کند و خانواده ها را با باتون می زنند. خانواده ها شروع می کنند به شعار دادن و می گویند: "مزدور چقدر گرفتی که جوانها را بگیری". خانواده های معترض جمعیتی نزدیک به 200 نفر بوده اند که تا ساعت 9شب در آنجا می مانند. عین همین تجمع در مقابل بازداشتگاه وزرا هم انجام می گیرد. ایستادگی و پافشاری متحد خانواده ها موجب می شود که در همانشب 40 نفر از دختران و زنان دستگیر شده، آزاد شوند.ـ
جوان هایی را که در 22 بهمن دستگیر کرده بودند، یک عده ای را به ساختمانی در میدان حر انتقال می دهند. درآنجا آنها را با مشت و لگد و با باتون کتک می زنند و بعد برای تحقیر کردن به آنها دستور می دهند که کفش ها وجوراب ها و لباسهایشان را درآوردند، فقط یک لباس زیر به تنشان باقی می گذارند و برای شکنجه کردن آنها را در سرمای کشنده زمستان در حیاط بازداشتگاه به مدت 4 ساعت در سرما نگه می دارند. چهار ساعت تحمل سرما و لخت بودن نه تنها یک شکنجه جسمی بلکه یک شکنجه روحی نیز برای خرد کردن روحیه آنها نیزبوده، چنانکه افراد پیر و مسن تر از پادرد و کمر درد و سرما، ناله شان در می آید. این سنگدل ها دست از ادامه آزارو اذیت دستگیرشدگان بر نمی دارند وآنها را به اتوبوسی منتقل می کنند و تا صبح در همانجا نگه میدارند تا از سرما عذاب بکشند و دست آخر هم آنها را به اوین منتقل می کنند تا درآنجا بازجویی و شکنجه شوند. اینهم جواب حکومت به ملت در مقابل خواسته عدالت و آزادی در روز 22 بهمن بود!ـ
راستش خیلی ها چشم امید به روز 22 بهمن دوخته بودند تا ملت در اینروز حرفش را بزند و با راهپیمایی میلیونی خواسته هایش را بگوید که در رأس آنها آزادی زندانیان بیگناه سیاسی و بعد هم رفراندوم است. سی سال پیش خمینی خودش درآستانه انقلاب مردم علیه شاه، نطق کرد وگفت: «به چه حقی ملت 50 سال پیش از این، سرنوشت ملت بعد را تعیین کند؟ سرنوشت هر ملت دست خودش است. ملت 50سال پیش یک سرنوشتی داشته اما او اختیار ما را نداشته که یک سلطان را بر ما مسلط کند.» آقایان بهتراست به افاضات امام راحلشان توجه کنند وبرای خواندن آخرین فاتحه ملت برای او با رفراندوم موافقت کنند. امروزجوان های ما می گویند که سی سال پیش پدران ما شرایطی داشتند و انتخابی کردند اما اختیار ما ملت سی سال بعد باید در دست خودمان باشد و رفراندم برگزار بشود تا از شر جمهوری اسلامی راحت شویم. اما دولت احمدی نژاد بر ضد خواسته مردم حرکت کرد و پیامش را که سرکوب و قدرتنمایی است، با یک هزینه چند میلیونی به نمایش گذاشت. آنهم با چه بی آبرویی و حقه بازی بچه گانه ای در برابر چشم خبرگزاری های جهان! یک میلیون بسیجی یا حقوق بگیر را با اتوبوس های پرو با وعده ساندویچ ونوشابه وحتی دریافت وجوه نقد و با هزینه رفت وآمد مجانی ازشهرهای دیگر به تهران آوردند ومیدان آزادی را با آنان پرکردند و این نمایش را، رفراندوم ملت به جمهوری اسلامی و تأیید رییس جمهور و بیعت با امام نامیدند. باور نکردنی است! اما قانونمند است. سیستمی که متکی به دموکراسی ورأی مردم نباشد، ناچار ازدست زدن به فریبکاری بزرگ(دجالیت) می باشد. دیکتاتوری ای که نه برشعورآدمها بلکه به حقه بازی وسوء استفاده از مقدسات متکی یا معتقد باشد، حتی برای یک گردهم آیی، آدم ها را می خرد تا تظاهربه دموکراسی نماید که اساسا با بنیادهای فکری اش در تضاد است!ـ


افسوس! دلمان می خواست که با تظاهرات میلیونی مثل سی سال پیش، خواسته ملت برای رفراندوم را به نمایش بگذاریم. دلمان
می خواست که در این روز درهای زندان اوین را باز کنیم. دلمان می خواست همانطور که شاه رفت، خامنه ای واحمدی نژاد هم از صحنه سیاست و قدرت کنار بروند. امید زیادی به این روز بسته بودیم، مثل همان امیدی که سی سال پیش به پیروزی انقلاب بسته بودیم. این حق را برای خودمان قایل بودیم که در این روز بتوانیم با راهپیمایی خود صدای انقلاب ملت را به گوش حکومت برسانیم.ـ
به جای آنکه حکومت صدای ملت را بشنود، ملت صدای قدرت دولت را شنید. دستگیری ها و ایجاد رعب ووحشت، تحقیر و بد رفتاری با خانواده ها و زندانیان، ادامه دادگاه ها واحکام اعدام و.و..و..در برابراینهمه مصیبت، ما و فقط ما (خانواده ها)هستیم که با دستان خالی ولی با مایه گذاری ازجانمان که ذره ذره آب میشود، هرشب وهرشب در پشت در این زندان جمع می شویم. این ما هستیم که با پافشاری خود؛ جان های به خطرافتاده جوانان دلیر را نجات میدهیم. البته وصد البته تمام حمایت ها(فعالیت های حقوق بشری) ومصاحبه های رادیو و تلویزیون های خارج کشوروتمام فعالیت های جهانی، پشتیبان ما بوده اند. اگر این فعالیت ها و مصاحبه ها نبودند صدای مادر احمد کریمی به گوش کسی نمی رسید و فریادهای یک مادر درمانده از دست جمهوری اسلامی درجهان طنین انداز نمی شد.ـ
خانواده او در نامه‌ای به دبيرکل سازمان ملل متحد خواستار برگزاری دادگاهی بی‌طرف در مورد پرونده او و کمک برای نجات جان وی شده بودند. مادر او در مصاحبه تکان دهنده اش با رادیو.. گفته بود:« او قبل از انتخابات رياست جمهوری بازداشت شده و اصولاً پرونده‌اش ربطی به دادگاه متهمان پس از انتخابات نداشت. اوايل ارديبهشت ، آمدند و به خانه‌مان ريختند؛ در خانه را شکستند و همه‌مان‌ها را ترساندند. نمی دانم . چرا پرونده احمد را با اين شورشی ها يک جا مطرح کردند. نمی دانم که دارند چه کار می کنند. نمی دانم دارند چه بلايی سر من می آورند. هر جا می روم، جوابم را نمی دهند. به رياست جمهوری، دفتر رهبری و قوه قضائيه رفته ام، اما هر جا می روم، جوابم را نمی دهند. نمی دانم چکار بايد بکنم. خدای بالای سر من شاهد است که احمد حتی يک ذره فکر و خيال کار غير قانونی نداشت. اصلا ازاين چيزها سر در نمی آورد. اگر از اين چيزها سر در می آورد، پس چرا کارگر نجاری شده بود؟ او مثل يک کارگر صبح به سر کارش می رفت، شب خسته برمی گشت و می خوابيد. او اصلا از سياست سر در نمی آورد، يعنی هيچ کدام مان از سياست سر در نمی آوريم. احمد نان‌آور من بود. [پدر احمد مرده است.] الان به خدا حتی نمی‌توانم کرايه خانه‌ام را بدهم، يعنی پول ندارم. من نمی‌دانم با اين ماجرای احمد چکار کنم؟ هر جا هم که می‌روم، جوابم را نمی‌دهند. به من تلفن زدند و گفتند به تلويزيون نگاه کن. تلويزيون را که روشن کردم، احمد را ديدم . همه ما از حال رفتيم. الان هم هر وقت به ملاقاتش می روم، از حال می روم و حالم بد می شود. بچه ام پير شده است.»ـ
بدون شک این مصاحبه ها وحمایت ها، نقش بزرگی درحمایت از زندانیان سیاسی و خانواده های بی پناه ایفا می کنند و در افکارعمومی نیز مؤثرهستند ولی اگرفدارکارهای ما درشب های سرد زمستانی نبود، کسی آزاد نمی شد و از شدت شکنجه وفشار روی زندانیان هم کاسته نمی شد. زندانبانان نمی خواهند کسی را آزاد کنند اما ما آنقدر فشارمی آوریم که مجبور میشوند. هرروزاین داستان با دستگیری های جدید از نوشروع می شود. خانواده دستگیرشدگان یا افراد ربوده شده، جلوی اوین می آیند تا خبری ازبچه شان بگیرند. هنوز هم تعداد زیادی از خانواده های دستگیر شدگان حتی عاشورا تا به امروز، هیچ خبری از وضعیت و شرایط بچه خود ندارندو به خانواده های آنها گفته شده که عزیزانشان در بازداشتگاههای سپاه پاسداران بسر می برند و ما (دادگاه انقلاب –زندان اوین) خبری از آنها نداریم. کسانی که قبل از 22 بهمن با یورشهای وحشیانه شبانه به منازلشان دستگیر و به نقاط نامعلومی منتقل شده اند(از جمله مادران) از شرایط و محل بازداشت آنها اطلاعی در دست نیست.ـ
با تمام این اشک ها اما شب های شادی ولبخندهای ما وآزاد کردن عزیزانمان از زندان مخوف اوین وقفه ای نیافته است. مثلا در شب 27 بهمن از ساعت 18:30 مادران عزادار و مردم تهران و زندانیان سیاسی که اخیرا آزاد شده اند به همراه خانواده های دستگیر شدگان 22 بهمن و عاشورا در مقابل درب اصلی زندان اوین تجمع کردیم.
حضور جمعیت از درب اصلی زندان اوین تا پایین پله ها ادامه داشت. علیرغم اینکه زندانبانان به ما اطلاع دادند که امشب آزادی نداریم ولی ما ایستادیم تا مجبور به آزاد کردن زندانیان شدند و تا ساعت 22:20 بیش از 18 نفر آزاد شدند. بازجویان به زندانیان سیاسی گفته بودند که بگویند زندانی سیاسی نیستند و به خاطر جرایم مالی دستگیر شده اند و سریع منطقه اوین را ترک کنند. ولی وقتی که جوانان فداکار ما با حضور گسترده و احساسات خانواده ها و مردم مواجه شدند. این موضوع را افشا کردند. مردم با آزادی هر زندانی سیاسی شروع به دست زدن می کردند و از آنها همانند یک قهرمان ملی استقبال می کردند. صدای دست زدن حاضرین به حدی بلند بود که تمامی محوطه اوین را پوشانده بود. شکنجه گران برای جلوگیری از ابراز احساسات خانواده ها بقیه زندانیان سیاسی را از درب دیگری آزاد کردند.ـ
تعدادی از خانواده همانند شبهای گذشته اقدام به پخش غذا،آب و شیرینی کردند و هر کس هر امکانی دارد درپشت دیوار اوین با سایرین تقسیم می کند. با آننکه عزیزان این خانواده ها هنوز در زیر شکنجه های وحشیانه افراد سپاه پاسداران و اطلاعات قرار دارند ولی آنها از روحیه بسیار بالایی برخودار هستند.ـ
زندانیان سیاسی که از بند 2-الف سپاه زندان اوین آزاد شده بودند، از شکجه های غیر انسانی که علیه زندانیان در این بند بکارگرفته می شود برای حاضرین چنین سخن گفتند؛ شکنجه هایی مانند ضرب وشتم ، بازجوئیهای طولانی مدت، بی خوابی طولانی مدت ، یا چندین برابر ظرفیت سلول، زندانی در آن جای دادن که زندانیان قادر بخوابیدن نیستند، علیه دستگیرشدگان به کار گرفته می شود اما علیرغم این فشارها روحیه زندانیان بسیار بالا است و زندانیان دیگر تن به اعترافات دروغین که بازجویان سپاه و اطلاعات تحت شکنجه از آنها می خواهند، بگیرند، نمی دهند و این مسئله باعث عصبی شدن و عجز و ناتوانی بازجویان و شکنجه گران شده است.ـ
درود! درود برفرزندان دلیر ما! درود برعزم و اراده واتحاد وهشیاری مردمی که با فداکاری خود در تمام
طول شب های سرد زمستان، به نجات جان زندانیان و به پشتیبانی خانوداه های بی پناه برخاستند! درود بر پشتیبانان داخلی وخارجی ما!ـ
تا قسمت بعدی ....که ادامه دارد!ـ


ملیحه رهبری: درتهیه و تنظیم سلسله نوشته های اشک ها ولبخندها در برابراوین، من هیچ گونه کنتاکت یا تماسی با فردی درایران نداشته ام وهیچ مسؤلیتی متوجه کسی نیست به ویژه خانواده ها. من نه تنها یک نویسنده هستم بلکه با تمام زندگی وگوشت وپوست خود این رنجها را حس کرده وخود ازآنها عبورکرده ام وبا آنها آشنا هستم.ـ
تنها منبع خبری استفاده شده درنوشه ها را نیز درپایان مطلب ذکر می نمایم.
با توجه به رسیدن نامه های دوستان واستفاده از مطلب اشکها ولبخنده در برنامه رادیو یا تلویزیون، لازم است متذکر شوم که این استفاده با قید نام نویسنده مجاز وصحیح می باشد وهیچ اشکالی ندارد.ـ
با درود بیکران برشما!ـ
هشتم آپریل 2010 برابر با 18 فروردین1389
منبع خبری: اطلاعیه فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایرا
ن

Keine Kommentare: